آیلین جان در لباس محلی مردم ابیانه.

 عید سال 1391رفتیم کاشان به همراه عمو مهدی ( دوست بابا حسین) و ماهان کوچولو و خاله حمیده.یه خونه ویلایی بزرگ اجاره کرده بودیم که تو  کلی توی حیاط اونجا بدو بدو کردی و تلافی آپارتمان کوچیکمونو درآوردی.

یه شب که هوا خیلی هم سرد بود رفتیم شهربازی کاشان سینما سه بعدی و یک فیلم مثلاً ترسناک گذاشته بودن تو هم تو بغلم بودی و برای اینکه نترسی نمی گذاشتم فیلم و ببینی ولی تو بدون عینک مخصوص فیلم رو دیدی و

 نترسیدی.

 یه روزم رفتیم یه شهر زیر زمینی تاریخی رو بازدید کردیم که این شهر حدود سه طبقه زیر زمین بود برای روشن شدن راهرو های شهر زیر زمینی توی دیوارهای گلی شهر لامپهای کوچیک گذاشته بودن و تو انگشتتو به یکی از لامپها زدی و دستت درجا تاول زد و کلی گریه کردی.

باغ فین کاشان که هم خیلی زیبا بود و هم خیلی شلوغ، و تو از جویهای آبی که سرتاسر باغ بود خیلی خوشت اومده بود و  تو و ماهان کوچولو اونجا کمی آب بازی کردین یه چیز جالب اینکه چند ماه بعد از مسافرت یه روز با هم داشتیم تلویزیون نگاه می کردیم و یه منظره نشون می داد من داشتم فکر می کردم چقدر آشناست که تو گفتی همون که دیروز با عمو مهدی رفته بودیم (منظورت همون مسافرت عید و اون منظره هم باغ فین بود)